درباره وبلاگ بنام خالق زیبائیهای بیشمار سلام به وبلاگ من خوش آمدید من یه جوونم مثل شما سعی میکنم تو وبلاگم مطالب خوبی بذارم تا هم خودم هم شما استفاده کنیم.... +++++++++++++++++++++ من دختری هستم که همیشه عاشق ولی نه عاشق یک مجنون بلکه عاشق زیبایی های خدا ، به نظرمن انسان باید عاشق باشه تا آخر عمرش . بعضیا فکرمیکنن عاشق شدن به این معنیه که بایدعاشق جنس مخالفش باشه ولی نه ،این نظرمنه ++++++++++++++++ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان lifenet دانشجوی کارشناسی فناوری اطلاعات
روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند. شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایــا شکــر.
دو شنبه 29 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:25 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
یک شنبه 28 / 7 / 1391برچسب:, :: 7:3 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
به این سوال جواب بدهید : ما زنده هستیم تا زندگی کنیم یا زندگی می کنیم تا زنده بمانیم سه شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 11:53 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
"الهم عجل لولیک الفرج"
دو شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 11:22 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
آیا می دانید تاثیر جمله «این مکان مجهز به دوربین مداربسته می باشد»
به مراتب بیشتر از جمله
«عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید»
می باشد !
یکم خجالت بکشیم
فکرشو بکنید تو شهرمون از این دوربین ها بزارن چی می شد؟ تو هر میدون! تو هر کوچه !تو هر اداره !توی خونمون و هر جا که راحت گناه میکنیم و از خدا غافلیم ایکاش این آیه رو همیشه زمزمه کنیم : أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى مگر نميداند كه خدا [رفتار او را] مى بيند! Does he not know that Allah does see?) ) سوره مبارکه علق ایه 14
دو شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 11:19 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
این عکس روی یه خط واحد نوشته بود برام خیلی جالب بود ایشالا بتونیم همیشه پیش خدا دعا کنیم و هرچی می خوایم رو به خدا بگیم اگه به صلاحمون هست بهمون بده اگه به صلاح نیست اون دنیا جبران میشه !
بیایم هر شب قبل خواب برای همه دعا کنیم اگه میشه توی دعاهاتون برای منم حتما دعا کنین حتما! پس بیشتر به خدا توجه کنیم!
دو شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 8:39 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
سلام دوستان منم اول وقتی دیدم مطلب زیاده حوصله نداشتم بخونم ولی خوندم وخدایی جالب بود حالا بخونین: مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند . لباس پوشید و راهی خانه خدا شد . در راه به مسجد مرد زمین خورد و لباس هایش کثیف او بلند شدخودش را پاک کرد و به خانه برگشت مرد لباس هایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد در راه مسجد و در همان نقطه مجددا زمین خورد ! او دوباره بلند شد خودش را تمیز کرد و به خانه برگشت یک بار دیگر لباس هایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد .در راه مسجد با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید مرد پاسخ داد: من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمید افتادید از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم . مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند همین که به مسجد رسیدند مرد اول از مرد چراغ به دست در خواست کرد تا به مسجد وارد شودو با اونماز بخواند مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند مرد اول در خواستش را دوباره دیگر تکرار می کند ومجددا همان جواب را می شنود . مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند مرد دوم پاسخ می دهد : (من شیطان هستم .) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد .. شیطان در ادامه توضیح می دهد : من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم . وقتی شما به خانه رفتید خودتان را تمیز کردید و به راهتان به مسجد برگشتید.خدا همه گناهان شما رابخشید من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم باعث در خانه ماندن شما نشد بلکه دوباره به راه مسجد برگشتید . به خاطر آن خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردم شما بشوم آنگاه خدا گناهان افراد دهکده را نیز خواهد بخشید بنا براین من سالم رسیدن شما را به مسجد مطمئن ساختم نتیجه : کار خیری را که قصد داریم انجام بدیم به تعویق نیاندازید چون هرگز نمی دانیم چقدر اجر و پاداش ممکن است از مواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت خواهیم کرد پارسائی شما می تواند خانواده و قوم خود را نجات دهد
دو شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 8:37 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
بنده ای خدا را گفت:
اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟
خدا گفت:
شاید نوشته باشم هر چه دعا کند...
دو شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 8:15 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
خوابیده بودم؛ در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده عمرم را برگ به برگ مرور کردم. به هر روزی که نگاه میکردم، در کنارش دو جفت جای پا بود. یکی مال من و یکی مال خدا. جلوتر میرفتم و روزهای سپری شده ام را میدیدم. خاطرات خوب، خاطرات بد، زیباییها، لبخندها، شیرینیها، مصیبتها، … همه و همه را میدیدم؛ اما دیدم در کنار بعضی برگها فقط یک جفت جای پا است. نگاه کردم، همه سخت ترین روزهای زندگی ام بودند. روزهایی همراه با تلخیها، ترسها، دردها، بیچارگیها. با ناراحتی به خدا گفتم: «روز اول تو به من قول دادی که هیچ گاه مرا تنها نمیگذاری. هیچ وقت مرا به حال خود رها نمیکنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم. چگونه، چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنجها، مصیبتها و دردمندیها تنها رها کنی؟ چگونه؟» خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد . لبخندی زد و گفت: « فرزندم! من به تو قول دادم که همراهت خواهم بود. در شب و روز، در تلخی و شادی، در گرفتاری و خوشبختی. من به قول خود وفا کردم، هرگز تو را تنها نگذاشتم، هرگز تو را رها نکردم، حتی برای لحظه ای! آن جای پا که در آن روزهای سخت میبینی ، جای پای من است ، وقتی که تو را به دوش کشیده بودم!»
دو شنبه 15 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:45 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
به راستی که قرآن کریم در آیهای کریمه میفرماید: یک شنبه 14 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:13 قبل از ظهر :: نويسنده : hamideh
داستان کوتاه و آموزنده درباره اینکه زود قضاوت نکنیم !
پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد ،او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد . او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟ پزشک لبخندی زد و گفت: “متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه سریعتر خودم را رساندم و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم “. پدر با عصبانیت گفت: ”آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا میمرد چکار میکردی؟” پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: “من جوابی را که در کتاب مقدس انجیل گفته شده میگویم” از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم، شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است ، پزشک نمیتواند عمر را افزایش دهد ، برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ، ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا . پدر زمزمه کرد: ( نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است ) عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد ” خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد” و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه بیمارستان را ترک می کرد گفت :” اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید” پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: “چرا او اینقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم از او سؤال کنم؟” پرستار درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد :” پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد ، وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.” هرگز کسی را قضاوت نکنید چون شما هرگز نمیدانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان میگذرد یا آنان در چه شرایطی هستند. یک شنبه 14 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:10 قبل از ظهر :: نويسنده : hamideh
حضرت آدم (ع) به خدا عرض کرد : خداوندا ، شیطان را به من مسلط ساختی و مثل جریان خون در رگها ( که در من جریان دارد ) ، او را هم قادر کردی که به بدن من داخل شود. یک شنبه 14 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:52 قبل از ظهر :: نويسنده : hamideh
چندین سال پیش دختری نابینا زندگی میکرد، که به خاطر نابینا بودن ، از خودش متنفر بود . او از همه نفرت داشت ، بجز نامزدش . روزی دختر به نامزدش گفت که اگر روزی بتواند دنیا را ببیند ، آن روز ، روز ازدواجشان خواهد بود ؛ تا اینکه سرانجام شانس به او روی آورد و شخصی حاضر شد تا یک جفت چشم به دختر اهدا کند و آنگاه بود که توانست همه چیز ، از جمله نامزدش را ببیند . پسر شادمانه از دختر پرسید : « آیا زمان ازدواج ، رسیده ؟ » دختر وقتی که دید پسر نابیناست ، شوکه شد . بنابراین در پاسخ گفت : « متأسفم ، نمیتوانم با تو ازدواج کنم ، آخر تو نابینایی .» پسر در حالیکه به پهنای صورتش اشک می ریخت ، سرش را به پایین انداخت و از کنار تخت دختر دور شد . بعد رو به سوی دختر کرد و گفت : « بسیار خوب ، فقط از تو خواهش میکنم ، مراقب چشمان من باش » شاید تکراری بود ولی به خواندنش و پندگرفتن ازش می ارزید . یک شنبه 14 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:14 قبل از ظهر :: نويسنده : hamideh
خدایی که محمد(ص)را برگزید امروز قلب میلیونها انسان را
مملو از خشم توهین کنندگان به او قرار داده است . توهین کنندگانی که می خواهند خورشید حقیقت را با فوت خاموش کنند. کسانی که بربریت را با اهانت به مقدسات دیگران زنده می کنند. و چه باطل است این تلاش مذبوحانه .
جمعه 12 / 7 / 1391برچسب:, :: 2:20 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
خدايا من در كلبه ي فقيرانه ي خود چيزي دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري من همچون تويي دارم تو همچون خود نداري
دو شنبه 8 / 7 / 1391برچسب:, :: 3:7 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
در بند هواييم، يا ضامن آهو! پنج شنبه 6 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:18 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
درود بر تو پنج شنبه 6 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:16 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
شهید نجفعلی مهردادیان فرزند حسین ؛ متولد1365/6/25 سرباز وظیفه لشکر 7 تیپ سپاه پاسدارانکه در حین ماموریت براثر انفجار مین در منطقه شلمچه 1385/11/15 به درجه رفیع شهادت نائل گردید . روحش شاد و راهش پر رهرو باد . حرم مطهر شهدای گمنام برازجان به روح مطهر شهدا و امام شهدا صلوات
پنج شنبه 6 / 7 / 1391برچسب:, :: 1:4 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
سی و دومین سالروز هفته دفاع مقدس گرامی باد
شهیدان زنده اند الله اکبر به خون آغشته اند الله اکبر
شنبه 4 / 7 / 1391برچسب:, :: 7:18 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
هيچ وقت هيچ چيز و هيچ کس را بي جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابي بدهي ،يک روزي ، يک جوري ، يک جايي به تو باز مي گردد جواب سلام را با عليک بده ، چهار شنبه 3 / 7 / 1391برچسب:, :: 11:47 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
|