درباره وبلاگ بنام خالق زیبائیهای بیشمار سلام به وبلاگ من خوش آمدید من یه جوونم مثل شما سعی میکنم تو وبلاگم مطالب خوبی بذارم تا هم خودم هم شما استفاده کنیم.... +++++++++++++++++++++ من دختری هستم که همیشه عاشق ولی نه عاشق یک مجنون بلکه عاشق زیبایی های خدا ، به نظرمن انسان باید عاشق باشه تا آخر عمرش . بعضیا فکرمیکنن عاشق شدن به این معنیه که بایدعاشق جنس مخالفش باشه ولی نه ،این نظرمنه ++++++++++++++++ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان lifenet دانشجوی کارشناسی فناوری اطلاعات همه پز مخاطب خاصشونو میدن ماهم گفتیم پزشو بدیم سه شنبه 13 / 12 / 1391برچسب:, :: 1:20 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
بهار تازه و گل تازه و چمن تازه
شنبه 1 / 12 / 1391برچسب:, :: 12:38 قبل از ظهر :: نويسنده : hamideh
شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان رو ببینم؟ پیر مغان : شب یک غذای شور بخور. آب نخور و بخواب. شاگرد دستور پیر رو اجرا کرد و برگشت. شاگرد: استاد دائم خواب آب میدیدم! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم. کنار لوله آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانهای مشغول…. گفت اینا رو خواب دیدم! پیر مغان فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی . چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:, :: 10:53 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
مرد درحال تميز كردن اتومبيل تازه خود بود كه متوجه شد پسر 8 ساله اش بر روي ماشين خط مي اندازد مرد با عصبانيت چندين مرتبه ضربات محكمي بر دستان كودك زد بدون اينكه متوجه آچاري كه در دستش بود شود در بيمارستان كودك انگشتان دست خود را از دست داد کودک پرسيد : پدر انگشتان من كي دوباره رشد مي كنند ؟ مرد نمي توانست سخني بگويد ، به سمت ماشين بازگشت و شروع كرد به لگد مال كردن ماشين وچشمش به خراشيدگي كه كودك كرده بود خورد كه نوشته بود (( !دوستت دارم پدر)) چهار شنبه 30 / 11 / 1391برچسب:, :: 10:53 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
معلم برای سفید بودن برگه ی نقاشیم تنبیهم کرد وهمه به من خندیدنداما من خدایی را کیشده بودم که همه میگفتند دیدنی نیست...
دو شنبه 28 / 11 / 1391برچسب:, :: 11:6 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
فال می فروشم نترس
یک دانه بخر شاید فال تو نانی
چهار شنبه 23 / 11 / 1391برچسب:, :: 1:18 قبل از ظهر :: نويسنده : hamideh
هنگامی که زنی آرایش کند و معطر از خانه خارج شود و شوهرش نیز به این کار راضی باشد ؛ به ازای هرقدمی که زن برمیدارد ، خانه ای در آتش برای شوهرش بنا می شود . چهار شنبه 16 / 11 / 1391برچسب:, :: 10:22 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
آرام از کنارت می گذرد ، بی صدا . . . بدون جلب توجه سیاهی رنگ اوست و بو نداشتن ویژگی او ، صورتش را نمی بینی اما در مقابل اویی اوست که با سکوت با تو حرف میزد ، و به تو می آموزد اگر اهلش باشی در اوج کرامت هست و تندیس متانت نزدیک اما دور از دسترس . . . بی عشوه ولی دلربا . . . اوست معلم وقار در قله بی نیازی هر خاروخسی عاشقش نمی شود و زیباییش را هر دلی لمس نمی کند او پیش از انتخاب شدن انتخاب می کند و پیش از معشوق شدن عاشق می شود با زیرکی گوی عقل را از کنار دیو هوس می رباید او همان دختر عفیف و با حجاب است آری او دختری است شبیه خدا دختری که در پس پرده حجاب مخفی می شود شاید در زمین گمنام باشد ، اما مطمئنم در آسمان مشهور است . . . آری در یک کلام او در زمین گمنام است و در آسمان مشهور . چهار شنبه 16 / 11 / 1391برچسب:, :: 8:59 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
سوره ای است که حضرت مهدی در رحم مادر آن را تلاوت کرده است. حکیمه خاتون می گوید:هنگام طلوع فجر صادق,وقتی درد زایمان نرجس خاتون شروع شد از درون خانه امام حسن عسکری صدا زد:عمّه جان!سورۀ { اِنّا اَنزَلنا } را بر او بخوان! حکیمه خاتون می گوید:من مشغول خواندن سورۀ { اِنّا اَنزَلنا } شدم طفل داخل رحم نرجس خاتون نیز همان گونه که من می خواندم,می خواند. در حال تعجب بودم که امام عسکری با صدای بلند فرمود:عمّه! از امر خدا تعجب مکن که خداوند زبان ما را در کودکی به حکمت باز کرده و در بزرگی حجّت خود در زمین قرار می دهد.
اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان
چهار شنبه 16 / 11 / 1391برچسب:, :: 8:59 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
ما چله نشین شب یلدای حسینیم / ماتم زدگان غم عظمای حسینیم / ماغرق عزای پسر فاطمه هستیم / ما تا به سحر محو تماشای حسینیم جمعه 29 / 9 / 1391برچسب:, :: 10:50 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
تولد پنجمین امام شیعیان است، امامی که همنام رسول خدا بود و پیامبر به واسطه جابر برایش سلام رسانده بود. این نوشته را به شکافنده علوم ،اولین استاد دانشگاه تشیع تقدیم می کنم ، باشد که شیعیانش در کسب علم و معرفت که راه آن حضرت است ، بیشتر گام بردارند.
سه شنبه 26 / 9 / 1391برچسب:, :: 1:28 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
داستانی بسیار پندآموز از وجود خدا...
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حین اصلاح، گفتگوی جالبی بین آرایشگر و او در گرفت... آنها درباره موضوعات و مطالب مختلفی صحبت کردند. ...وقتی به موضوع « خدا » رسیدند: آرایشگر: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد. مشتری: چرا باور نمی کنی؟ آرایشگر: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد. مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود. می دانی چیست؟ به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم. مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند! چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد. آرایشگر جواب داد: آرایشگرها هستند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند. مشتری تائید کرد: دقیقاً ! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.
جمعه 22 / 9 / 1391برچسب:, :: 9:57 قبل از ظهر :: نويسنده : hamideh
اسم محرم که میاد گریه تو چشمام مشینه دل من دیوونه میشه دوباره غصه می بینه اسم محرم که میاد میرم به یاد عباس «ع» به این عموی مهربون به این خدای احساس توی ماتم محرم میون اشکای خون دلم میلرزه عباس «ع» به یاد جسم بی جون بهترین داداش دنیا از غمت دلم گرفته همه ی روزای من دوباره بوی غم گرفته اسم محرم که میاد بلند میگم یا مهدی «عج» نمیدونی به قلب من چه آرامشی میدی !
دو شنبه 18 / 9 / 1391برچسب:, :: 8:59 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
دو شنبه 18 / 9 / 1391برچسب:, :: 8:52 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
( محرم ................. )
دوباره محرم و یاد امام حسین (ع) دوباره محرم و حضرت عباس (ع) یاد روزای کربلا یاد روزای پر احساس میدونم دلت گرفته آقا جون (عج) میدونم اشک میریزی تو کربلا مهدی جان (عج) دلت نگیره اینجا هم غصه اس تو وجودما اینجا هم آدما گریه میکنن اینجا هم، عاشقا سیاه پوشن اینجا هم ، همه به یاد کربلا دارن گریه میکنن با چشم من
دو شنبه 18 / 9 / 1391برچسب:, :: 8:52 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
برای سلامتی و تعجیل فرج آقا امام زمان «عج» و حضرت ابوالفضل «ع» و سید الشهداء امام حسین « علیه السلام » و 72 تن از یاران وفادارش و تمام کسانی که برای بر پا و زنده نگه داشتن دین خدا و خشنودی خدا در راه او جان دادن .............. صلوان دو شنبه 18 / 9 / 1391برچسب:, :: 8:39 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
این محبت از محبتها جداست حب محبوب خدا حب خداست یک شنبه 17 / 9 / 1391برچسب:, :: 6:34 بعد از ظهر :: نويسنده : hamideh
|